پژوهشگر: امیرحسین ثمالی؛




 
نکته‌ای که در انشعاب مجمع روحانیون نباید از آن غفلت کرد این است که در بررسی ریشه‌های این انشعاب اکتفای صرف به حوادث پس از انقلاب، ظرفیت پاسخ‌دهی به آن را ندارد و باید به اختلاف‌های بینشی اعضای اصلی آن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نظر داشت.
یکی از مهم‌ترین پدیده‌های سیاسی در قرن بیستم «حزب سیاسی» است که در کشاکش قدرت و مبارزه‌های انتخاباتی بالاترین ابزار موفقیت در مقایسه با دیگر رقیبان سیاسی به شمار می‌رود که در بستر دموکراسی به نام مردم، حکومت رانده است. امروزه از احزاب سیاسی به عنوان مجاری مطمئن مشارکت سیاسی و در عین حال از مشخصه‌های بارز یک جامعه‌ی سیاسی سالم و پویا یاد می‌کنند. مطلوبیت و کارایی حزب در جهان تا به حدی بوده که اساساً تصور دموکراسی و حق رأی مردم را بدون وجود احزاب سیاسی با مشکل مواجه ساخته است.
اگرچه کارنامه‌ی احزاب در دموکراسی غربی و در کشور خودمان چندان درخشان نبوده است اما هنوز حزب اهمیت خود را به عنوان مقبول‌ترین راه دست‌یابی به قدرت سیاسی و ضامن حفظ آزادی‌های فردی در برابر قدرت حاکم از دست نداده است. به طور کلی می‌توان برای احزاب کارکردها و سودمندی‌هایی چون: «سازمان‌دهی نیروها و طبقات مختلف اجتماعی، مکتب اخلاقی و آموزشی، ایجاد انضباط برای اعضا، نهادینه نمودن ارزش‌های حزبی و...» را نام برد.
در عین حال مواردی چون: «مزاحمت برای آزادی فردی، زیان بار بودن برای وحدت ملی، رنگ سیاسی دادن به همه‌ی مسائل جامعه، دشمنی با دموکراسی و...» از آسیب‌ها و مضرات احزاب در نظام‌های سیاسی محسوب می‌شوند.[1]
در ایران بحث احزاب به طور رسمی از عصر مشروطیت و آغاز تشکیل پارلمان‌ها شروع می‌شود. در آغاز مشروطه، دو حزب در ایران پیدا شد: «مشروطه خواه و مستبد»؛ اعیان (طبقه‌ی اول) و طبقه‌ی سوم، یعنی توده‌ی مردم مستبد بودند، طبقه‌ی دوم که عبارت باشند از مشروطه‌خواهان، باسواد و روشنفکر بودند.[2] پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز جهت تحقق آزادی سیاسی (که یکی از شعارهای اصلی حرکت انقلابی مردم ایران بود) به حضور احزاب در نظام اسلامی بهای فراوانی داده شده تا آن جا که یکی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را به خود اختصاص داد و بر مبنای آن مقرر گشت:
«احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمی‌توان از شرکت در آن‌ها منع کرد یا به شرکت در یکی از آن‌ها مجبور ساخت.»[3] بدین ترتیب بود که احزاب فراوانی جهت رقابت در نظام سیاسی ایران به وجود آمدند که یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین آن‌ها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون «جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران» است.

تاریخچه‌ی جامعیت روحانیت مبارز

به نوعی می‌توان گفت که زمان تشکیل جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران به پیش از انقلاب باز می‌گردد. در سال 56 و هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزه‌های انقلابی مردم، جمعی از روحانیون حاضر در تهران (با پیگیری شهید مطهری) بر آن شدند تا متشکل‌تر عمل کنند. از این رو تعدادی از آنان (با حضور افرادی چون خود شهید مطهری، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله شهید مفتح، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و ...) دور هم جمع شده و اساس نامه‌ای تنظیم نمودند تا انسجام بیش‌تری پیدا کنند. البته بحث بر سر اساس نامه و تصویب آن و مابقی قضایا مصادف شد با پیروزی انقلاب. نکته‌ی مهم آن که در ذهن تشکیل دهندگان جامعه‌ی روحانیت این امر مسلم بود که آن‌ها قصد تشکیل یک «حزب» را ندارند، بلکه می‌خواهند تشکلی جهت منسجم کردن روابط روحانیون ایجاد نمایند و تشکل آن‌ها یک حزب نیست و نخواهد بود و اعضای جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران هنوز هم بر چنین اعتقادی هستند و بر آن پافشاری دارند.[4]
این حزب یا تشکل سیاسی (آیت الله مهدوی کنی همواره بر این نکته تأکید دارند که شأن روحانیت فراتر از تحزب است) از ابتدای تشکیل خود تا به امروز شاهد فراز و نشیب‌های فراوانی بوده است که مهم‌ترین آن انشعاب گروهی از اعضای مهم آن و شکل‌گیری یک حزب تمام عیار به نام «مجمع روحانیون مبارز» بوده است. ریشه یابی علل و عوامل این انشعاب حائز عبرت‌های مهم تاریخی است که مهم‌ترین آن چرخش 180 درجه‌ای افراد تندرو پس از گذشت سالیان است.

اختلاف بینش‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی

نکته‌ای که نباید از آن غافل ماند این است که در بررسی ریشه‌های این انشعاب اتکا نمودن صرف به حوادث پس از انقلاب، ظرفیت پاسخ‌دهی به آن را ندارد و باید به اختلاف‌های بینشی اعضای اصلی آن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نظر داشت. «آیت الله مهدوی کنی» در همین باره نقل کرده‌اند: «بعضی‌ها در بیاناتشان- نمی‌خواهم از بعضی اعضای جامعه‌ی روحانیت [احتمالاً منظور پیش از انشعاب است] اسم بیاورم، اگر لازم به معرفی باشد می‌گویم- حرف‌هایی می‌زدند که برای منافقین مطلوب بود، حتی آیات قرآن را طوری تفسیر می‌کردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از این‌ها خیلی ناراحت بود و می‌گفت این سبک تفسیر، تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است، تفنگی نه فقط به معنای تندی بلکه اصلاً مطالب را طوری دیگر تفسیر می‌کردند.»

علل و ریشه‌های اختلاف پس از پیروزی انقلاب اسلامی

جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران از آن جا که یک نهاد حزبی نبود و در جایگاه یک حزب سیاسی برای اعضا و هوادارانش تصمیم نمی‌گرفت، ‌قاعدتاً در روند فعالیت‌های خود با اختلاف سلیقه‌های درونی نیز باید روبه‌رو می‌شد.
اختلاف دیدگاه در سازمانی که ترکیبی از علما و روحانیون دارای آزادی اندیشه و بیان در سطح بالا [در آن حضور داشته] باشند و به طور کل نقد و اظهار نظر یک امر نهادینه باشد، امری طبیعی می نمایاند.[5] علل انشعاب در این تشکل متشکل از عوامل متعددی بود که در زیر به آن پرداخت می‌شود.

1. شهادت شخصیت‌های مهم جامعه‌ی روحانیت مبارز؛

یکی از دلایل شکل‌گیری مجمع روحانیون مبارز، شهادت و خلأ بزرگان و شخصیت‌های ذی نفوذ و متفکر و صاحب نظر روحانی نظیر شهیدان مطهری، بهشتی و باهنر بود. آنان با توجه به شخصیت برجسته و سابقه‌ی انقلابی ممتاز و قابل قبول برای روحانیت مبارز و با وجود دشمن مشترک، بین روحانیت همگرایی ایجاد کرده بودند. با شهادت این بزرگان و با توجه به تحولات انقلاب، زمینه‌ی بروز اختلاف‌ها، بیش‌تر شد.
«اسدالله بیات» عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون معتقد است: «مادامی که مرحوم شهید بهشتی شربت شهادت میل نکرده بود، ما اصلاً این نوع قضایا را نداشتیم و یا کم داشتیم. بعد از آنی که مرحوم شهید بهشتی و امثال آقای باهنر، مطهری و دیگران این گونه رفتند حتی در سطح پایین‌تر شهید بزرگوار مرحوم محلاتی و شهید بزرگوار دیگر مرحوم شاه آبادی رفتند و شهید شدند و کم کم تقریباً نوبت به این جا رسید که ما این طوری تغییر بکنیم.»[6]

2. کاهش خطر دشمن مشترک؛

در دهه‌ی اول پیروزی انقلاب، نظام نوپای جمهوری اسلامی با بحران‌ها و خطرهای زیادی مواجه بود. مهم‌ترین این بحران‌ها از ناحیه‌ی گروه‌ها و جریان‌های سیاسی لیبرال، مانند نهضت آزادی، سلطنت طلب، چپ و حزب توده، التقاطی‌ها، منافقین و... هم‌چنین افرادی نظیر «بنی صدر» احساس می‌شد. برخی از این گروه‌ها به ویژه «سازمان مجاهدین خلق» (منافقین) با انجام دادن عملیات وسیع تروریستی، درصدد بر هم زدن ثبات و امنیت کشور بودند. علاوه بر این، جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران نیز بحران بزرگی بود که طراحان آن در صدد کاستن از توان انقلابیون مذهبی و براندازی نظام جمهوری اسلامی بودند.
تعلق خاطر روحانیت انقلابی به نظام جمهوری اسلامی سبب می‌شد تا در سال‌های نخست انقلاب با درک مشترکی از تهدیدهای بالقوه و بالفعل ضد انقلاب و به منظور حفاظت از انقلاب و پاسداری از نظام جمهوری اسلامی، با قرار گرفتن در کنار هم‌دیگر و رعایت اصل خویشتن‌داری، هم‌گرایی و وحدت موجود را حفظ کنند؛ اما پس از آن که خطر دشمن مشترک به صورت نسبی فروکش کرد، با توجه به سایر عوامل، زمینه‌ی تأسیس مجمع روحانیون مبارز تهران فراهم شد.
توضیح این که با کنار رفتن لیبرال‌ها و ملی‌گرایان از صحنه‌ی قدرت در کشور و حاکمیت جریان حزب الله و خط امام، اختلاف‌های درونی بر سر نحوه‌ی اداره‌ی کشور با توجه به بحران‌ها و مشکلات عظیم پس از پیروزی آشکارتر شد. این اختلاف‌ها از یک سو در حزب جمهوری اسلامی و جامعه‌ی روحانیت مبارز و از سوی دیگر در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خود را نشان داد.[7]

3. بروز اختلاف نظر پس از عینی شدن اعمال حاکمیت؛

نکته‌ی قابل تأمل و مؤثر در شناخت تحولات درونی جامعه‌ی روحانیت مبارز در پایان اولین دهه‌ی انقلاب، این است که در آستانه‌ی پیروزی انقلاب و طی یکی دو سال نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی بسیاری از نظریه‌های مطرح شده از سوی شخصیت‌های روحانی انقلاب درباره‌ی مسائل مختلف حکومتی، تا آن زمان به صورت نظریه‌های کلان و کلی مطرح شده بود.
در گذر زمان وقتی نظام جمهوری اسلامی خود را به صورت ملموس و عینی نشان داد و شخصیت‌هایی را که از نظر تئوری پردازی و اجرایی، انسان‌های قوی و برخوردار از انسجام فکری بودند، از دست داد، بر سر موضوعاتی نظیر سیستم اقتصادی اسلام، چگونگی برگزاری انتخابات مجلس، انتخاب نخست وزیر و وزرا، احکام حکومتی، حدود و اختیارات ولی فقیه و... بین انقلابیون روحانی، اختلاف نظر پیش آمد. این اختلاف‌ها بستری فراهم ساخت که سرانجام تشکل جدید «مجمع روحانیون» به وجود آمد. به نظر می‌رسد اگر آن بزرگواران شهید هم حضور داشتند، هر چند شدت اختلاف‌ها به این حد نمی‌رسید؛ اما بر اساس وجود نظرهای متعدد در مسائل مختلف شاید در یکی از دو جبهه‌ی پیش آمده شکل‌بندی می‌شدند.

الف) اختلاف نظر پیرامون اصلاحات ارضی و قانون کار؛

یکی از بحث‌هایی که در نیمه‌ی نخست دهه‌ی اول انقلاب سرآغاز مناقشات جناحی شد، قانون کار، مسأله‌ی اصلاحات ارضی و بند موسوم به (ج) بود که در سال 1360 مباحث تندی پیرامون آن، بین گروه‌ها و جریان‌های فعال سیاسی درگرفت. بند (ج) که ناظر بر نحوه‌ی تصمیم‌گیری درباره‌ی زمین‌های اربابی بود، به یک مناقشه‌ی مهم اجتماعی طی سال‌های 1359 تا 1365 تبدیل شد. عده‌ای با استناد به «حق مالکیت»، گرفتن ملک از صاحبان رسمی را غیر شرعی می‌دانستند. در مقابل، عده‌ای دیگر تصمیم‌گیری درباره‌ی اموالی که طی اصلاحات ارضی از صاحبان آن‌ها جدا شده بود را بخشی از «حقوق حکومت اسلامی» می‌شمردند. به همین صورت برخی افراد معتقد بودند که مجلس و وکلای مردم حق قانون‌گذاری و تصمیم‌گیری پیرامون اصلاحات ارضی و قانون کار را ندارند. برخی دیگر معتقد به تنفیذ این حق از سوی ولی فقیه به مجلس بودند. «مخالفان طرح قانون اراضی شهری و لوایحی که ثروت و مالکیت را محدود می‌کرد، خطر نفوذ سوسیالیسم را گوش زد می‌کردند.»[8]

ب) اختلاف نظر راجع به حدود تبعیت از حضرت امام خمینی(ره)؛

محور دیگر اختلاف در حدود تبعیت از امام(ره) خلاصه می‌شد. اعضای مجمع روحانیون مبارز اعتقاد داشتند که تمامی رهنمودهای حضرت امام(ره) لازم الاجراست. به همین دلیل در قضیه‌ی سفارش امام(ره) در مورد ابقای «میرحسین موسوی» در سمت نخست وزیری، این توصیه را برای نمایندگان مجلس لازم الاجرا می‌دانستند، در حالی که برخی شخصیت‌ها، با توجه به دیدگاه اقتصادی موسوی که به اقتصاد دولتی یا دولت سالاری گرایش داشت، با او موافق نبودند، از این رو با طرح مسأله‌ی موسوی و ارشادی بودن رهنمودهای امام مدعی بودند که صرفاً آن دسته از رهنمودهای امام که در قالب فرمان و حکم حکومتی صادر شود، شرعاً لازم الاجراست و توصیه‌هایی که فاقد این خصیصه باشد و یا امام اختیار تصمیم‌گیری را به نمایندگان مردم سپرده باشد، شرعاً لازم الاتباع نیست.
از آن جا که امام در بخشی از نامه‌ی خود فرموده بودند تصمیم‌گیری برعهده‌ی نمایندگان مردم است؛ از این رو تبعیت از آن را واجب نمی‌دانستند. بر این مبنا، 99 نفر به نخست وزیری مهندس موسوی رأی منفی دادند. البته در مجموع میرحسین موسوی موفق به کسب رأی اعتماد از مجلس شد. حساسیت برخی اعضای منشعب از جامعه‌ی روحانیت و مؤسسان مجمع روحانیون پیرامون حدود و اختیارات حضرت امام(ره)، به حدی بود که برخی از آن‌ها تاب و تحمل نظرهای مخالف را نداشتند و همین امر را عامل شکل‌گیری مجمع روحانیون می‌دانند.

ج) اختلاف در دیدگاه اقتصادی؛

از دیگر محورهای اختلاف اعضای مؤسس مجمع روحانیون مبارز با اعضای شورای مرکزی جامعه‌ی روحانیت مبارز، اختلاف در نگرش اقتصادی است. در آن مقطع زمانی که خط مشی اقتصادی دولت میرحسین موسوی مبتنی بر تمرکزگرایی و تأکید بر اقتصاد دولتی بود، روحانیون مبارز از آن حمایت می‌کردند. «روحانیون مبارز» در آن دوره طرفدار نظریه‌ی حاکمیت بیش‌تر دولت و محدود کردن بخش خصوصی در اقتصاد بودند. آنان به نوعی دولت سالاری اقتصادی را تجویز می‌کردند. در مقابل، جامعه‌ی روحانیت مبارز بر این اعتقاد بود که دولت باید نقش ناظر و کنترل کننده در عرصه‌ی اقتصاد را داشته باشد و لازم است به تدریج زمینه‌ی حضور بخش خصوصی را در عرصه‌ی اقتصاد فراهم کرد.
گرایش اقتصادی حضرت امام(ره) و آیت الله خامنه‌ای به آنچه جامعه‌ی روحانیت مبارز می‌گفتند، بیش‌تر بود؛ از آن رو که آن دو بزرگوار مردم را ولی نعمت و صاحبان اصلی انقلاب می‌دانستند و به این دلیل، طبیعی است که از گرایش اقتصاد به بخش خصوصی حمایت کنند، اما نباید فراموش کرد که شرایط دوران جنگ و ضرورت حفظ انسجام و وحدت و پرهیز از دامن زدن به تنش‌ها و مانند آن، ملاک‌ها و معیارهایی بودند که آن دو را در دفاع از سیاست‌های دولت در تمامی عرصه‌ها و از جمله عرصه‌ی اقتصادی باقی نگاه می‌داشت.
آیت الله مهدوی کنی در این باره تصریح می‌کنند: «دولت آقای موسوی با همه‌ی خوبی‌هایی که داشت و امام هم ایشان را تأیید می‌کرد ولی دولت سالاری را در مسائل اقتصادی عملاً ترجیح می‌داد و این سیاست تنها به خاطر جنگ نبود بلکه اصلاً سبک تفکر ایشان این طور بود و برداشت ما این بود که آقای موسوی می‌خواهد کلاً دولت در تمام امور اقتصادی حضور داشته باشد و ما این را قبول نداشتیم...»[9]
برخی اعضای مؤسس مجمع روحانیون مبارز در آن مقطع با موضع‌گیری‌های افراطی، طرفداران اندیشه‌ی اقتصادی مخالف تشکل خود را از مصادیق بارز اسلام سرمایه‌داری و اسلام مرفهین بی درد معرفی می‌کردند و ادامه یافتن مالکیت کلان اقتصاد دولتی را استمرار حاکمیت اسلام پابرهنگان می‌دانستند. بدین ترتیب مجمع روحانیونِ آن سال‌ها خود را مدافع سرسخت اسلام ناب خواند و تهمت اسلام آمریکایی را برای اعضای باقی‌مانده در جامعه‌ی روحانیت مبارز بر خود روا داشت. اما به هر تقدیر مجمع روحانیون مبارز از این فضا به خوبی استفاده کرد و «سیدمحمد خاتمی» در سال 1367 اعلام کرد: «باید راه را بر سوء استفاده‌ی همه‌ی کسانی که نسبت به جنگ جاودانه فقیر و غنی حساسیتی ندارند یا اسلام را برای منافع و مسائل مادی و سیاسی خود می‌خواهند، بست.»
«سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها» نیز در آن هنگام گفت: «اسلام آمریکایی می‌گوید اساساً ما در اسلام بحث فقیر و غنی نداریم. یعنی با یک تحریف و ایجاد انحراف در تفکر جامعه می‌خواهد این مبارزه‌ی اساسی را از ذهنیت جامعه بیرون ببرد و می‌گوید آنچه در جامعه برایمان مطرح است مبارزه‌ی تقوا و بی‌تقوایی است، ولی ما اصلاً در اسلام بحث فقر و غنا نداریم.» [10]

4. نارضایتی برخی از اعضای جامعه‌ی روحانیت مبارز از عملکرد انتخاباتی آن؛

چهارمین دلیلی که جهت ریشه یابی علل انشعاب مورد بررسی قرار می‌گیرد، حکم جرقه در انبار باروت اختلاف‌ها در جامعه‌ی روحانیت مبارز را داشت که در آن کسانی مثل آقایان کروبی و موسوی خوئینی‌ها از اعضای جامعه‌ی روحانیت در سال 1366 مخالف لیستی بودند که شورای مرکزی برای انتخابات مجلس سوم ارائه داده بود، چرا که در این لیست افرادی مثل آقای «دعایی» حذف شده بودند و این‌ها اصرار داشتند که باید افرادی از لیست حذف شدند که طرفدار سرمایه‌دارها هستند و افرادی دیگر به آن اضافه گردند.[11] این عامل موجب گشت که در واپسین روزهای مجلس دوم، اختلاف‌ها به طرزی کاملاً واضح علنی گردد و مجمع روحانیون مبارز اعلام موجودیت کند.

مجلس سوم؛ اعلام موجودیت رسمی مجمع روحانیون

«صادق خلخالی» از اعضای جامعه‌ی روحانیت در تاریخ 22 دی ماه 1366 در نطق پیش از دستور خود به انتقاد از جلسات انتخاباتی جامعه‌ی روحانیت پرداخت و گفت: «آن ملتی که همه چیزمان از این ملت است، ملتی که سنگرها را نگه داشته، ملتی که صحنه‌ها را نگه داشته، ملتی که نماز جمعه‌ها را پر می‌کنند، یک وقتی ملاحظه کنند و ببینند یک لیست انتخاباتی بیرون دادند و اسم دو نفر من باب مثل اسم آقای هاشمی و آقای کروبی را در بالای آن نوشته‌اند برای گم کردن اذهان مردم، یک عده‌ای را از همان افرادی که همیشه برای این مجلس و برای این ملت مزاحمت ایجاد کرده‌اند کاندیدا اعلام کنند، خواسته‌ی این ملت آن نیست.»[12]
آقای «ناطق نوری»، چند روز بعد در تاریخ 29 دی ماه 1366 در نطق پیش از دستور خود جواب این سخنان را مطرح کرد و در ضمن برای اولین بار مسأله‌ی احتمال انشعاب را مطرح نمود: «این که گفته شده اسامی‌ آقایان هاشمی و کروبی را بالای لیست می‌گذارند و بقیه را از افراد هیچ و پوچ می‌گذارند، توهین به دیگران و خلاف شرع است. برادران! چرا جوّ می‌سازید؟ چرا غوغاسالاری به راه می‌اندازید؟ جالب است، چرا در کار دیگران دخالت می‌کنید؟‌ چرا ایجاد اختلاف می‌نمایید؟ چرا تفتین می‌کنید؟ جالب است، وقتی طرحی در رابطه با کاندیداها داده می‌شود، می‌فرمایند این کارها جلوی آزادی را می‌گیرد، خفقان ایجاد می‌کند، عده‌ای جرأت نمی‌کنند وارد صحنه بشوند؛ بسیار خوب، ‌اما آیا کار شما جلو آزادی را نمی‌گیرد؟
جوّ رعب و وحشت به وجود نمی‌آورد؟ گرچه ما از این جوّسازی‌ها هراسی نداریم. هم جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران با همین تیتر و عنوان امتحان خود را پس داده است هم مردم بزرگوار تهران امتحان خود را نسبت به روحانیت به خوبی پس داده‌اند و وفاداری خویش را نسبت به آن حفظ کرده‌اند. البته شما می‌توانید به جای تخریب دیگران، جمعیتی تحت هر عنوان دیگری راه بیندازید، کسی جلوی شما را نمی‌گیرد، لکن هم روحانیون محترم تهران و سایر بلاد و هم مردم شریف تهران بدانند که این تشکل‌های مخفی و غیرمخفی تحت عناوین مختلف مثل جمعی از روحانیون مبارز تهران و یا هر چیز دیگری که احتمالاً به وجود خواهد آمد، ربطی به جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران ندارد و زیر نظر جامعه‌ی روحانیت تهران نیست. عنوان ما جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران است و بس و نه یک کلمه کم‌تر و نه یک کلمه بیش‌تر.»[13]
با اوضاع پیش آمده و بحث‌های فراوان سیاسی دیگر، انشعاب قعطی شده و تنها نیاز به یک حرکت نهایی بود که در این هنگام به روایت «سیدعلی اکبر محتشمی‌پور» (از اعضای برجسته‌ی مجمع روحانیون): «در این زمان آقای سیدمحمد خاتمی و موسوی خوئینی‌ها به دیدن آقای کروبی رفته و با توجه به جمع‌بندی‌های به عمل آمده در مورد عملکرد جامعه‌ی روحانیت مبارز پیشنهاد انشعاب و تأسیس یک تشکیلات روحانی مستقل از جامعه‌ی روحانیت مبارز مطرح شد، از این رو تصمیم بر این شد که آقایان کروبی و موسوی خوئینی‌ها در مورد تشکیل این تشکیلات جدید با امام صحبت کنند و نظر موافق ایشان راجلب نمایند و با توجه به آن که در آن زمان آقای کروبی در بیمارستان بستری بود، آقای خوئینی‌ها به تنهایی در اسفند ماه سال 1366 با امام ملاقات کرد و برخلاف آنچه برخی تصور می‌کردند امام با ایجاد انشعاب در جامعه‌ی روحانیت موافقت کردند.»[14]
آقای ناطق نوری از مباحث مطرح شده‌ی آن افراد نزد امام چنین می‌گوید: «جمعی از آقایان ... خدمت امام رسیدند و در توضیح دلایل انشعاب، اظهار داشتند که اگر با این نگاهی که آقایان دارند ادامه دهیم، جوان‌ها را از دست می‌دهیم و ممکن است فاصله‌ی جوان‌ها با روحانیت بیش‌تر شود و جوان‌ها از دست بروند. جامعه‌ی روحانیت نمی‌تواند جوان‌ها را جذب کند؛ بنابراین ما که روحانی هستیم بهتر است که جوان‌ها را جذب کنیم و لازمه‌اش هم این است که تشکیلاتی با ادبیات خاص خودمان راه بیاندازیم. با این توجیه حضرت امام هم برای انشعاب آقایان از جامعه‌ی روحانیت چراغ سبزی نشان دادند و مجمع روحانیون مبارز تهران تشکیل شد.»[15]
در قسمت بعد این مطلب تلاش خواهد شد تا ضمن نقد عملکرد مجمع روحانیون مبارز در سال‌های پس از تشکیل، ادعاهای ایشان در حین انشعاب را مورد راستی آزمایی قرار دهیم.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. علی دارابی، سیاست مداران اهل فیضیه، نشر سیاست، صص15-44.
[2] . عباس سپهر منصوری، مبانی فقهی تحزب و نگاهی به احزاب در قوانین و جامعه‌ی ایران، دانش پژوهان، پاییز و زمستان 1383، شماره‌ی 6، ص64.
[3]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل بیست و ششم.
[4]. وحید خضاب، انشعاب مجمع روحانیون از جامعه‌ی روحانیت به روایت آیت الله مهدوی کنی، سایت تاریخ ایرانی.
[5]. علی کردی، کتاب جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران از شکل‌گیری تا انشعاب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[6]. ولى الله بهرامى، احزاب سیاسی ایران.
[7]. همان
[8]. اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران به اهتمام یاسر هاشمی، ص 401
[9]. آیت الله مهدوی کنی، کتاب خاطرات، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 323.
[10]. ولى الله بهرامى، احزاب سیاسی ایران.
[11]. محمد محمدی، مجمع روحانیون مبارز.
[12]. انشعاب به روایت خلخالی/ مأموریت نیمه تمام «خلخالی» در مجمع روحانیون، سایت خبری عصر امروز.
[13]. وحید خضاب، انشعاب مجمع روحانیون از جامعه‌ی روحانیت به روایت آیت الله مهدوی کنی، سایت تاریخ ایرانی.
[14]. ویژه نامه‌ی روزنامه‌ی بیان، 22/11/78.
[15]. خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، چاپ مر کز اسناد انقلاب اسلامی، ص 107.


منبع: برهان